English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (3814 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Please give the other foot . لنگه دیگه این کفش را بدهید.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Go ahead! U انجام بدهید دیگه!
Where is the mate ( companion ) of this glove ? U لنگه دیگه این دستکش کجاست ؟
These gloves do not match . U این دستکشها لنگه به لنگه است
You have got odd socks on . U جورابهایت را لنگه به لنگه پوشیده ای
wing U لنگه
conpanion U لنگه
door leaf U لنگه در
leaf of door U لنگه در
bales U لنگه
winging U لنگه
two leafs door U در دو لنگه
mate U لنگه
mated U لنگه
mates U لنگه
pendant U لنگه
pendants U لنگه
bale U لنگه
three panes window U پنجره سه لنگه
opening leaf U لنگه واشو
upper chord U لنگه خرپا
window leaf U لنگه پنجره
solid door U لنگه در توپر
rafters U لنگه خرپا
matches U لنگه همسر
rafter U لنگه خرپا
match U لنگه همسر
leaf U لنگه ورقه
rib U گچی لنگه باریکه
It is unque . It is matchless. U بی لنگه است (بی نظیر )
coach fellow U یک لنگه اسب کالسکه
an odd slipper U یک لنگه کفش سر پایی
send a letter U کاغذ بدهید
rub it in U به خوردش بدهید
oyez U گوش بدهید
doublets U نوعی یل یا نیم تنه لنگه
doublet U نوعی یل یا نیم تنه لنگه
PLease let me know(notiffy me). U لطفا" به من خبر بدهید
give it a twist U انرا پیچ بدهید
hsd it out U بدهید دندان را بکنند
listen to me U بمن گوش بدهید
muster up your courage U جرات بخود بدهید
pay a way the sheet U کاغذ را بدهید بیاید
go head U ادامه بدهید بفرماید
had it trans ted U بدهید ترجمه کنند
give your v to U برای اورای بدهید
Please give me this one . U این یکی را لطفا" بدهید
Please let me give you a lift (ride). U اجازه بدهید سوارتان کنم
thank tou for that book U خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
Keep moving! U ادامه بده [بدهید ] به راه!
Please give me four more. U چهار تای دیگر به من بدهید
Press the elevator button. U تکمه آسانسور رافشار بدهید
Please answer the telephone. U لطفا" جواب تلفن را بدهید
Enough is enough! <idiom> U بس کن دیگه!
Can you lend me ... آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
Two coffees please . U لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید )
Can you give me an estimate? U ممکن است یک برآورد هزینه به من بدهید؟
Can you give me a heads up? <idiom> آیا میتوانید قبلش به من خبر بدهید؟
Can you give me the key, please? U لطفا ممکن است کلید را به من بدهید؟
It is obvious enough . Well of course . U خب معلومه دیگه
That's enough. U دیگه بس است.
Come on! U بیا دیگه!
C'mon! U بیا دیگه!
still worse U دیگه بدتر
To such an extent that… U تا حدی که دیگه ...
What is it now? U دیگه چه شده ؟
So much the better. U دیگه بهتر
Next Saturday . This coming Saturday. U شنبه دیگه
Can you get it repaired? U آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
Allow me to chew it over in my mind . U اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
Could you clarify that for me? U می توانید توضیح بدهید که موضوع از چه قرار است؟
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen U تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
please reply U لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
Please let me take a share in the expenses. U اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
repondez s'il vous plait [RSVP] U لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
He went for good. U رفت و دیگه نیامد
Do come! U خوب بیا دیگه!
Just go! U بریم [حرکت کن] دیگه!
Whoever else that may object . U هر کس دیگه که اعتراض کند
I cant nor can anyone else . U نه من می توانم ونه کس دیگه
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
just <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
simply <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
Any fool knows that . U اینرا دیگه هرخری می داند
Come forward a little (little bit)more. U یک قدری دیگه بیا جلو
You are a fine one to talk . You of all people have a nerve to talk . U تو یکی دیگه حرف نزن !
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
Could we have a plate for the child? U آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
midnight U فرمان از کنترل نزدیک به دورتغییر فرکانس بدهید دررهگیری هوایی
I knocked off another 1000 tomans. U 1000 تومان دیگه از قیمت زدم
I shall be back this day month . U درست یک ماه دیگه برمی گردم
You wont catch me going to his house . U غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
what have you [ gone and] done now! U حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
His political beliefs are old hat now . U عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
Boys will be boys. U پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
That's just the way it is. U این حالا [دیگه] اینطوری است.
This is treason, pure and simple. U خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
How come we dont see you more pften? U چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
Can you show me on the map where I am? U آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
It is money down the drain (gone to blazes). U این دیگه پول دور ریختن است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . U این حرفها دیگه کهنه شده است
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! U واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
These coins are very hard to come by . U این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
Enough already! [American E] U دیگه اینقدر حرف نزن! [اصطلاح روزمره]
Let me back up and explain how ... U به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
This jock that you told me is as old as Adams . U این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است
He has vowed not to gamble again. پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند.
The car is now in perfect running order . U اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
second-guess someone <idiom> U حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
Enough already! [American E] U کافیه دیگه! [خسته شدم از این همه حرف] [اصطلاح روزمره]
That's hardly going to make a difference now, is it ! <idiom> U این الان که دیگه فرقی نمی کنه [تفاوتی نداره] ! [اصطلاح روزمره]
companion part U لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering. U حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
You need to take care to differentiate between facts and opinions [ differentiate facts from opinions] . U شماها باید به فرق بین حقایق و نظرات توجه بکنید [حقایق را از نظرات تشخیص بدهید] .
She procrastinated until it was too late . U آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
give it a good wash U خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
Recent search history Forum search
1لنگه کفش
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1دیگه مثل قبلا به مردم کمک نمیکنید. با خود شما سایت پردیک هستم. نمی خوام برام ترجمه کنید
0موضع یابی کارکرد
1كلمه attention در verb معني داره؟ يا فقط noun هست
2هر کاری می کنم متن رو به فارسی ترجمه نمیکنه.
0google translatero emtehan kon hatman jawab mide. متوجه منظورتون نشدم. یعنی دیگه از برنامه شما استفاده نکنم و برم از گوگل ترانسلت استفاده کنم؟ اون که ترجمه هاش داغونه. لطفا راهنماییم کنید من برای پایا
0.کفشهایت(لنگه ی چپ و راست)را اشتباه/جابه جا پوشیدی
0کفشهایت(لنگه چپ و راست)را اشتباه/جابه جا پوشیدی.
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com